آموزش لغات انگلیسی

لغات و اصطلاحات حقوقی انگلیسی در دادگاه + جملات کاربردی

اگر وکیل، سردفتر، دانشجوی حقوق، مترجم یا قاضی هستید، یادگیری واژگان حقوقی انگلیسی می تواند به شما در زندگی حرفه ای کمک کند. در این درس، واژگانی را برای دادگاه یاد خواهید گرفت.

 

Accuse
متهم کردن

.If you accuse someone, you are suggesting that someone committed a crime
اغلب در جملات مجهول برای توصیف وضعیت کسی که متهم شده یا متهم به چیزی است استفاده می شود.

.The policeman accused him of mugging the old lady
پلیس او را متهم به دزدی بانوی مسن کرد.

Advocate
مدافع

.The advocate is the name used for the professional who speaks on behalf of the accused in court
وکیل نامی است که برای حرفه ای استفاده می شود که از طرف متهم در دادگاه صحبت می کند.

.Her advocate spoke well in court but to no avail
وکیل او در دادگاه خوب صحبت کرد اما فایده ای نداشت.

Appeal
درخواست

.To apply to a higher court to change a lower court’s decision
درخواست از دادگاه بالاتر برای تغییر تصمیم دادگاه پایین تر.

.The evidence was clear in this case. We are going to have to appeal
شواهد در این مورد روشن بود. ما باید تجدید نظر کنیم.

Arrest
دستگیری

To take someone who allegedly broke the law into police custody. It is usually used in the passive.
برای دستگیری فردی که گفته می شود قانون را زیر پا گذاشته است. معمولاً در حالت غیرفعال استفاده می شود.

The hotel owner was arrested last night for trespass.
صاحب هتل دیشب به دلیل تخلف دستگیر شد.

 

Barrister
وکیل دادگستری

A barrister is a specialist lawyer working in the UK and in some commonwealth countries who offers specialist advice to solicitors and litigates in the Crown Court and higher courts.
یک وکیل دادگستری یک وکیل متخصص است که در بریتانیا و در برخی از کشورهای مشترک المنافع کار می کند و مشاوره تخصصی به وکلا و دعاوی در دادگاه تاج و تخت و دادگاه های عالی ارائه می دهد.

.The solicitor instructed the barrister on the Mosley case
وکیل به وکیل دادگستری در مورد پرونده موسلی دستور داد.

Charge
متهم کردن

.To formally accuse someone of a crime
برای متهم کردن رسمی کسی به جرم

.The police charged him with common assault this morning
پلیس او را به حمله مشترک صبح امروز متهم کرد.

Case
مورد

.A case is the term for a legal action—something that may be decided on in court
پرونده اصطلاحی برای یک اقدام قانونی است – چیزی که ممکن است در دادگاه درباره آن تصمیم گیری شود.

.The Crown Prosection Service had built a strong case against the mugger
سرویس حفاظتی تاج و تخت پرونده محکمی علیه این قاتل تشکیل داده بود.

Civil law
قانون مدنی

.Any part of the law that is not criminal law is covered by civil law. It is related to the rights of individuals and organizations
هر بخشی از قانون که قانون جزایی نباشد مشمول قانون مدنی می شود. به حقوق افراد و سازمان ها مربوط می شود.

.She practices civil law and works in the personal injury department of a large law firm
هر بخشی از قانون که قانون جزایی نباشد مشمول قانون مدنی می شود. به حقوق افراد و سازمان ها مربوط می شود.

Courtroom
دادگاه

.The room where a court case is head
اتاقی که یک پرونده قضایی در آن اداره می شود.

.The hearing will be in courtroom six in ten minutes
جلسه شش دقیقه دیگر در دادگاه برگزار می شود.

Crown Court
دادگاه جنایی

.The court where serious criminal cases are heard
دادگاهی که در آن پرونده های جنایی جدی رسیدگی می شود.

.The case has been listed to be heard in the Crown Court in April
این پرونده برای رسیدگی در ماه آوریل در دادگاه جنایی فهرست شده است.

Criminal law
قانون کیفری

.The law that punishes criminals and people who have committed offences that negatively affect society as a whole
قانونی که مجرمان و افرادی را که مرتکب تخلفاتی شده اند مجازات می کند که بر کل جامعه تأثیر منفی می گذارد.

.She practices criminal law. Right now she’s working on a manslaughter case
او قانون کیفری را انجام می دهد. در حال حاضر او روی یک پرونده قتل عمد کار می کند.

Defendant
مدافع, خوانده , وکیل مدافع متهم , متهم

.The person who has been accused of a crime. This word is used in court procedure specifically
شخصی که متهم به جرم شده است. این کلمه به طور خاص در دادرسی استفاده می شود.

.The defendant is accused of dangerous driving
خوانده , متهم به رانندگی خطرناک است.

Evidence
شواهد و مدارک

.The material used by the prosecution to build a case against the accused
مواد مورد استفاده دادسرا برای تشکیل پرونده علیه متهم.

.There is enough evidence to convict him
شواهد کافی برای محکومیت او وجود دارد.

Fine
جریمه

.An amount of money that you have to pay if convicted of a minor crime
مقدار پولی که در صورت محکوم شدن به جرم جزئی باید بپردازید.

.I received a parking ticket and have to pay a fine
من یک بلیط پارکینگ دریافت کردم و باید جریمه بپردازم.

Guilty
گناهکار

The court finds you guilty if they can prove that you committed a crime. After a criminal trial, someone is “found guilty” or “found not guilty”.
اگر ثابت کنند که شما مرتکب جرم شده اید، دادگاه شما را مجرم می داند. پس از یک محاکمه جنایی، شخصی “گناهکار شناخته شد” یا “بی گناه شناخته شد”

.He was found guilty by the jury and will probably be imprisoned
او توسط هیئت منصفه مقصر شناخته شد و احتمالاً به زندان خواهد افتاد.

Illegal
غیر مجاز

.Anything deemed to be against the law is considered illegal
هر چیزی که خلاف قانون تشخیص داده شود غیرقانونی تلقی می شود.

.It is illegal to commit a crime
ارتکاب جرم غیرقانونی است.

Judge
قاضی

.The person who makes the final decision in a legal case
شخصی که در یک پرونده حقوقی تصمیم نهایی را می گیرد.

.My father is a judge. He works in the Crown Court
پدر من قاضی است. او در دادگاه سلطنتی کار می کند.

Jury
هیئت داوران

The group of citizens in some criminal trials who decide whether a person is guilty or not guilty of the crime they’re accused of. In England and Wales, a jury consists of 12 people.
گروهی از شهروندان در برخی محاکمات جنایی که تصمیم می‌گیرند که آیا فردی در جرمی که متهم است مجرم است یا نه. در انگلستان و ولز، هیئت منصفه متشکل از ۱۲ نفر است.

.The jury deliberated for one hour and found the defendant not guilty
هیئت منصفه یک ساعت بحث کرد و متهم را بی گناه تشخیص داد.

Lawyer
وکیل

.Someone who practices law. It used to describe barristers and solicitors in the UK
کسی که وکالت می کند. این برای توصیف وکلا و وکلای دادگستری در بریتانیا بود.

.My firm has six lawyers, including three contract lawyers, a criminal lawyer and a couple of civil law lawyers
شرکت من شش وکیل دارد، از جمله سه وکیل قراردادی، یک وکیل جنایی و چند وکیل حقوق مدنی.

Magistrates Court
دادگاه بدوی

The Court of First Instance in the United Kingdom for criminal cases. There are typically three magistrates who volunteer their time to hear cases.
دادگاه بدوی در انگلستان برای پرونده های جنایی. معمولاً سه قاضی هستند که داوطلبانه وقت خود را برای رسیدگی به پرونده ها اختصاص می دهند.

.The case was first heard at the Magistrates Court
این پرونده ابتدا در دادگاه عالی رسیدگی شد.

Plea
ادعا

.The defendant either pleads “guilty” or “not guilty” for a crime they’re accused of
متهم برای جرمی که به آن متهم شده است یا «گناهکار» یا «بی گناه» اعتراف می کند.

.He didn’t steal anything, so he will plead not guilty
او چیزی ندزدیده است، بنابراین او بی گناه است.

Prosecutor
دادستان

.The lawyer for the state who is trying to prove that the accused committed the crime
وکیل ایالتی که تلاش می کند ثابت کند که متهم مرتکب جرم شده است.

.Be prepared. The prosecutor will ask you many questions
آماده باش دادستان سوالات زیادی از شما خواهد پرسید.

Sue
شکایت کردن

.To start legal proceedings against someone in order to receive compensation for damages
برای شروع پیگرد قانونی علیه شخصی به منظور دریافت غرامت خسارت.

.After he was injured, he decided to sue his boss over the unsafe work environment
پس از مجروح شدن، تصمیم گرفت از رئیسش به خاطر محیط کار ناامن شکایت کند.

Verdict
حکم, قضاوت , رای

.The final decision in the courtroom as to whether or not the defendant is guilty or not guilty
تصمیم نهایی در دادگاه مبنی بر مجرم بودن یا نبودن متهم.

The jury foreman read the final verdict: guilty
سرپرست هیئت منصفه حکم نهایی را خواند: مجرم

Warrant
حکم , حکم بازداشت

.An official document from the court instructing the police to do something
یک سند رسمی از دادگاه که به پلیس دستور می دهد کاری انجام دهد.

.You may also often hear the term “search warrant,” which gives the police permission to search someone’s property for evidence
همچنین ممکن است اصطلاح «حکم جستجو» را بشنوید که به پلیس اجازه می‌دهد اموال شخصی را برای یافتن شواهد جستجو کند.

.There’s a warrant out for his arrest
حکم بازداشت او صادر شده است.

Witness
شاهد

.A person who saw the crime occurring and who must describe what they saw or heard to the police and any other interested parties
شخصی که شاهد وقوع جرم بوده و باید آنچه را که دیده یا شنیده است برای پلیس و سایر افراد ذینفع شرح دهد.

.There were several witnesses to the theft
چندین شاهد دزدی بودند.

لیست محتوا پنهان

اصطلاحاتی برای ارتکاب جرم

 

to cover one’s tracks

یکی از اصطلاحات پر کاربرد زبان انگلیسی که نه تنها در جرم و جنایت بلکه در کارهای اشتباهات روزانه نیز به کار می رود. این اصطلاح به معنی “پوشاندن رد خود است” این رد می تواند رد پا باشد یا دلایلی که در صحنه ی جرم ثابت کند شما مجرم هستید

“It would have been the perfect crime if only he’d been able to cover his tracks”

“اگر او فقط می توانست رد خود را نیز بپوشاند ، این جنایت کامل بود.”

 

to get caught red handed

این اصطلاح به معنی دستگیر شدن در حین انجام جرم است.

“When I was 13, I got caught red-handed spray-painting graffiti on the local elementary school”

“هنگامی که ۱۳ ساله بودم ، در مدرسه ابتدایی در حین نقاشی کردن دیواری ها با اسپری دستگیر شدم.”

 

to have a run-in with the law

این اصطلاح یکی از اصطلاحات رسمی ای است که برای گفتن به مشکل خوردن با قانون به کار می رود

“Looking at his life now you’d never guess that he had a run-in with the law when he was in his twenties”

“اگر به زندگی او نگاه کنید ، هرگز نمی توانید حدس بزنید که او در بیست سالگی چند بار کارهای خلاف قانون انجام داده بود.”

 

white-collar crime

در زبان انگلیسی معمولا به جرم های مالی که توسط افراد رده بالای سیاسی و نظامی صورت می گیرد گفته می شود معادل این اصطلاح در زبان فارسی “اختلاص” است.

“Many people find it unfair that white-collar crime isn’t punished more severely”

بسیاری از مردم در نظر نگرفتن مجازات شدید برای اختلاص را بی انصافی می دانند. ”

 

to keep one’s nose clean

این اصطلاح به معنی دور بودن از جرم و خلاف است و در زبان انگلیسی بسیار پرکابرد است.

“Shahram’s on parole, so he absolutely has to keep his nose clean”

شهرام هم اکنون با آزادی مشروط بیرون است بنابراین باید از جرم و خلاف به دور باشد.

 

to make off with something

“In the movie, the protagonist makes off with several expensive paintings from a European museum”

در فیلم قهرمان داستان چنیدن نقاشی قیمتی از موزه های اروپا را دزدید.

لغات و عباراتی مربوط به پلیس و بازجویی

 

Cop

عبارتی دیگری برای گفتن پلیس در زبان انگلیسی این عبارت بیشتر در آمریکا به کار می رود.

“The cops were on the scene five minutes after the 911 call was made”

پلیس ها پنج دقیقه بعد از تماس با ۹۱۱ خود را به محل رساندند

 

on the beat

اصطلاحی به معنی انجام وظیفه نیروهای نظامی

“No police officer should have to be on the beat for 16 hours straight”

هیچ مامور پلیسی نباید ۱۶ ساعت پی در پی در حال انجام وظیفه باشد.

 

to do something by the book

شاید شما نیز شنیده باشید که کتاب قانون قطورترین کتاب دنیا است در این اصطلاح کتاب منظور قانون است.

“I try to do everything by the book at work. That way I know I’ll never get in trouble”

“من سعی می کنم همه کارها را بر اساس قانون انجام دهم. از این طریق می دانم که هرگز به مشکل نخواهم خورد. ”

 

the long arm of the law

این عبارت به این معنی است که مجرمان هر کجا بروند قانون در آنجا نیز حکمرانی می کند

No matter where he goes, the long arm of the law will find him”

مهم نیست به کدام سمت رهسپار باشد در نهایت به دام قانون خواهد افتاد

 

لغات و عباراتی مربوط به اعتراف کردن و لو دادن

 

to come clean

اصطلاحی در زبان انگلیسی که در جملات رسمی و محاوره ای به کار می رود و به معنی اعتراف کردن است

“If Brent comes clean about the robbery, he might get a reduced sentence”

اگر برنت به سرقت اعتراف کند ، ممکن است مجازاتش کاهش یابد. ”

 

to fess up

عبارتی محاوره ای به معنی اعتراف کردن.

“I know it was you who ate my sandwich. Fess up”

“می دانم این تو بودی که ساندویچ من را خوردی. اعتراف کن!

 

to turn oneself in

این اصطلاح به معنی معرفی کردن خود به عنوان یک مجرم است.

“After 13 months on the run, the suspect decided to turn himself in”

مظنون پس از ۱۳ ماه متواری بودن تصمیم گرفت خود را تحویل دهد. ”

 

to take the rap for (something)

اصطلاحی بسیار محاوره ای که بیشتر توسط آفریقایی آمریکایی ها بکار می رود. به معنی جرم را به گردن گرفتن

“A good coach takes the rap for his team’s struggles”

“یک مربی خوب مشکلات تیمش را به گردن می گیرد.”

 

to snitch/to snitch on (someone)

این اصطلاح نیز به معنی جاسوسی کردن یا لو دادن است و کاربردی محاوره ای در زبان انگلیسی دارد.

“You’re wasting your time. I’m not going to snitch on my friends.” (used as a verb)

“شما وقت خود را هدر می دهید. من قصد ندارم دوستانم را لو بدهم. ” (به عنوان فعل استفاده شد)

 

to rat on (someone)/to rat (someone) out

اصطلاح بسیار محاوره ای به معنی جاسوسی کردن از یک فرد یا کسی را لو دادن

“He was ratted out by another gang member and taken down by the FBI”

او توسط یکی دیگر از اعضای باند خود لو داده شد و توسط پلیس فدرال دستگیر شد

 

to sing

شاید برای شما جالب باشد ولی این فعل برای لو دادن یا اعتراف کردن نیز به کار می رود

“If we offer the suspect a severely-reduced sentence, he’ll start singing”

اگر ما به مظنون پیشنهاد کاهش مجازات را بدهیم به همه چیز اعتراف خواهد کرد

 

to squeal/to squeal on someone

عبارتی به معنی اینکه زیر کسی را پیش پلیس یا مقامات قضایی زدن

“He needs protection in prison. He has squealed on several of the other inmates”

وی در زندان به حفاظت نیاز دارد. او زیر آب خیلی از هم بندی های خود را زده است. ”

 

to lawyer up

در هنگام دستگیری در کشورهایی اروپایی هر فرد حق دارد برای خود وکیلی را بگیرد این عبارت به معنی گرفتن وکیل است

“I wouldn’t answer the officers’ questions if I were you. Lawyer up and don’t say a word”

اگر من جای شما بودم به سوالات افسران پاسخ نمی دادم. وکیل بگیر و حرفی نزن. ”

 

لغات و عباراتی مربوط به مجرم شناختن یک فرد

 

to not have a leg to stand on

قانون همیشه اسناد و ادله را قبول می کند. اگر بخواهیم بگوییم برای یک کار ادله ی کافی را نداریم از این اصطلاح استفاده می کنیم.

“If you’re trying to defend his presidency, I don’t think you have a leg to stand on. He was one of the worst leaders we’ve ever had in this country”

“اگر می خواهید از ریاست جمهوری او دفاع کنید ، فکر نمی کنم دلیل کافی برای این کار داشته باشید. او یکی از بدترین رهبرانی بود که ما در این کشور داشتیم. ”

 

open and shut case

عبارتی به معنی اینکه یک پرونده از ابتدا نتیجه اش مشخص است

“The jury only deliberated for 30 minutes before coming back with a guilty verdict. It was an open and shut case”

وی گفت: “هیئت منصفه تنها ۳۰ دقیقه در این باره مشورت کرد و سپس با صدور حکم مجرم بازگشت. این یک پرونده خیلی مشخص بود. ”

judge, jury, and executioner

سه رکن اصلی یک دادگاه هیات منصفه ، دادگاه و جلاد. این عبارت برای بیان این است که یک فرد قدرت مطلق است.

“In that family, the mother acts as judge, jury, and executioner”

“در آن خانواده ، مادر قدرت مطلق خانه است.”

 

the jury is out

این اصطلاح دو معنی دارد. ابتدا به این معنی که هیئت منصفه در حال تصمیم گیری است و کاربرد دیگر در محاوره است به این معنی که حق با یک فرد است مثال The jury is still out on me. هنوز حق با من است

“The jury is still out. We don’t have a verdict in the case yet”

“هیئت منصفه هنوز در حال تصمیم گیری هستند. ما هنوز در این مورد حکمی نداریم. ”

 

لغات و عباراتی مربوط به حکم دادگاه

 

to get off scot-free

اصطلاحی به این معنی که فرد بدون مجازات کافی از یک مسئله ای فرار کند.

“Tom started the fight, but he got off scot-free because he’s one of the school’s top athletes”

“تام دعوا را شروع کرد ، اما بدون کمترین مجازاتی این موضوع را حل کرد چون او یکی از ورزشکاران برتر مدرسه است.”

 

to get away with murder

اگر از یک اتاق و جرم بتوانید قسر در برید از این عبارت استفاده می کنید

“I understand that we need to protect out informants on the street, but we can’t let them get away with murder just because they help us out occasionally”

“من درک می کنم که ما باید از مخبران در خیابان محافظت کنیم ، اما نمی توانیم اجازه دهیم آنها فقط به این دلیل که گهگاه به ما کمک می کنند هر جرمی را نیز مرتکب بشوند.”

 

to beat the rap

این اصطلاح به این معنی است که افراد مجازات لازم را نخواهند دید.

“With his team of high-priced lawyers, he’ll most likely beat the rap”

او با تیم وکلای گران قیمتش به احتمال زیاد مجازات اصلی را پشت سر خواهد گذاشت. ”

 

to get a slap on the wrist

اگر در هر شرایطی  اشتباه یا جرمی را انجام بدهید ولی با تخفیف در مجازات روبرو شوید از این اصطلاح استفاده می شود

“I got caught cutting class. I was happy to just get a slap on the wrist from my teacher”

من را در حال پیچوندن کلاس گرفتن. شانس آوردن معلم من را خیلی کم مجازات کرد.

 

to face the music

این اصطلاح به این معنی است که افراد باید مسئولیت کارهای خود را بر عهده بگیرند.

“If you don’t face the music now, you’re just going to make it worse”

اگر امروز مسئولیت های را برعهده نمی گیرد؛ در آینده تنها آن ها را دشوار خواهید کرد

 

to throw the book at someone

این اصطلاح بسیار محاوره ای بوده و معنی این را می دهد که کسی را مجازات کنند و یا با کسی براساس قانون برخورد کنند

“If you cheat on a test, they’ll throw the book at you. They’re pretty strict here”

“اگر در امتحان تقلب کنید ، کتاب را به شدت با شما برخورد خواهند کرد. اینجا بسیار سختگیر هستند. ”

 

eye for an eye/a tooth for a tooth

این عبارت در زبان انگلیسی بسیار به کار می رود و به معنی قصاص است

“I support the the death penalty. I believe in an eye for an eye”

“من از مجازات اعدام حمایت می کنم. من به قصاص اعتقاد دارم. ”

 

to crack down on (something)

این اصطلاح نیز بسیار محاوره ای است و به معنی روی چیزی قفلی زدن یا تلاش زیاد برای متوقف کردن یک جرم

“Police are trying to crack down on graffiti in the city”

“پلیس در تلاش است تا نقاشی های دیواری شهر را به متوقف کند.”

 

to take the law into one’s own hands

شاید شما نیز افرادی را در فیلم ها دیده باشید که بخواهند قانون را با دست خود اجرا کنند این اصطلاح برای این دست از افراد است

“I know you want to take the law into your own hands, but you’re just going to have to trust the system”

“من می دانم که شما می خواهید قانون را با دستان خودتان اجرا کنید ، اما تنها باید به سیستم اعتماد کنید.”

 

to turn a blind eye to (something)

عبارتی رسمی که در صحبت های روزمره نیز به کار می رود به معنی چشم پوشی کردن

“Marijuana is still illegal here, but the police have been turning a blind eye to it for years”

ماری جوانا هنوز غیرقانونی است ، اما پلیس سالهاست که روی آن چشم می بندد. ”

 

to be above the law

در زبان فارسی نیز برای این اصطلاح معادل بسیار زیبایی داریم به معنی فراتر از قانون بودن.

“Just because he’s the police chief doesn’t mean he’s above the law”

فقط به این دلیل که او رئیس پلیس است به این معنا نیست که از قانون فراتر است. ”

 

لغات و عباراتی در مورد زندان

 

the slammer, the pen, the big house

سه لغتی که به معنی زندان و حبس است و در صحبت های محاوره ای از آن ها استفاده می شود

“Spending a year in the pen will change the way you see the world”

“گذراندن یک سال در زندان ، نگاه شما به جهان را تغییر می دهد.”

 

to bail someone out

در زبان انگلیسی برای آزاد کردن یک فرد از زندان با وثیقه از این اصطلاح استفاه می کنید

“He’s wealthy. I’m sure his parents will pay the money and bail him out of jail”

“او ثروتمند است. من مطمئن هستم که والدین او پول را پرداخت می کنند و او را با وثیقه از زندان آزاد می کنند. ”

 

to do time

اصطلاحی به این معنی که یک فرد حکم زندایت خود را سپری می کند. این اصطلاح بسیار محاوره ای است

“Both her parents were doing time, so she was raised by her aunt”

“هر دو والدینش در حال گذراندن مدت محکومیت خود بودند، بنابراین او توسط عمه اش بزرگ شد.”

 

to be behind bars

همانطور که از معنی آن مشخص است به معنی پشت میله های زندان بودن

“I can’t imagine how difficult it must be to be behind bars for decades”

“من نمی توانم تصور کنم چقدر سخت است که ده ها سال پشت میله های زندان باشیم.”

 

 تجدیدنظر ۱۶۱ (مجلس اعیان) – با قضاوت لرد اَتکین).
رکن مادی بزه، عنصر مادی جرم Actus reus
معنی لغوی: عملی گناهکارانه A guilty act
تعریف: عمل و رفتاری ممنوع که قانون تلاش می‌کند از آن ممانعت به عمل آورد. گرچه در زبان عامه به آن «خطا، جرم، بزه» گفته می‌شود، اما این نام‌ها ساده‌سازی مسئله است؛ عنصر مادی تمامی جنبه‌های جرم را به‌جز وضعیت ذهنی متهم (نک. عنصر روانی جرم) در برمی‌گیرد. در اکثر موارد، عنصر مادی به عملی اتلاق می‌شود که تحت شرایط خاصی به‌وقوع پیوسته است (مانند تصاحب اموال شخصی دیگر که نمونه عمل سرقت است). اما گهگاه عنصر مادی به ترک عمل اشاره می‌کند (مانند ناکامی در ممانعت از مرگ، که عنصر مادی قتل غیرعمد به شمار می‌آید: پرونده R علیه Stone and Dobinson (سال ۱۹۷۷) پرونده ۳۵۴ دادگاه سلطنتی)، یا ممکن است پیامدی مشخص را درپی داشته باشد (مرگ که نتیجه مشخص فعل قتل عمد یا غیرعمد است). در برخی موارد خاص، عنصر مادی ممکن است به شرایط و اوضاع اتلاق شود تا خود عمل/فعل (پرونده Winzar علیه رئیس‌پلیس کِنت (سال ۱۹۸۳)، رونامه تایمز مورخ ۲۸ مارس ۱۹۸۳/۸ فروردین ۱۳۶۲).
موقتی، ویژه، برای مورد خاص، خلقالساعه Ad hoc
معنی لغوی: به/برای این To this
تعریف: به‌وجود آمده و یا انجام شده برای هدفی لازم
موافق، به توافق رسیده Ad idem
معنی لغوی: به سوی مشابه/همان Towards the same
تعریف: طرفین معامله به توافق رسیده‌اند.
برای اقامه دعوی، تا زمان رسیدگی به دعوی Ad litem
معنی لغوی: به همان صورت که به دعوی مربوط می‌شود. As regards the action
تعریف:
  • اعطائی: قراری از سوی دادگاه که طی آن فردی وکیل اموال می‌شود، هنگامی‌که وکلای اصلی قادر و یا مایل به انجام وظیفه نیستند.
  • انتصابی: قیم منصوب دادگاه (که پیشتر بدان «همراه در دادخواهی» می‌گفتند) که نماینده محجور در دادگاه است.
ارجاعی Ad referendum
معنی لغوی: در معرض ارجاع Subject to reference
تعریف: به قرارداد یا مسئله‌ای اشاره دارد که باید به توافق دیگر طرفین برسد و جزئیات آن نهایی شود.
اثبات غیبت هنگام وقوع جرم Alibi
معنی لغوی: جای دیگر Elsewhere
تعریف: گواهی علیه اتهام حاکی از اینکه خوانده/متهم در زمان وقع جرم در محل وقوع جرم حضور نداشته، و باالطبع، نمی‌تواند مرتکب آن شده باشد. اگر متهم بخواهد گواهی بر غیبت خود ارائه دهد، تمامی جزئیات آن به منظور پیگرد باید ارائه شود.
محجور Alieni juris
معنی لغوی: از/مالِ حقوق دیگری Of another’s right
تعریف: فردی که به سن بلوغ نرسیده و صلاحیت ندارد.
از منبع دیگر، از جای دیگر   Aliunde
معنی لغوی: از جای دیگر From elsewhere
تعریف: از منبعی سوای اسناد و مدارکی که در دست بررسی است. زمانی به مدارکی از منابع دیگر ارجاع می‌شود که مدارک در دست (مثلا وصیت‌نامه) مبهم و گنگ باشد.
دوستان دادگاه، مشاوران دادگاه Amicus curiae
معنی لغوی: دوست دادگاه یا محکمه Friend of the court or tribunal
تعریف: داوطلبی که برای کمک به دادگاه مدارکی را ارائه می‌کند. مثلا، در مجلس اعیان انگلستان در مورد استرداد ژنرال پینوشه، قضات تصمیم گرفتند به نظر کارشناسی آزاد در زمینه مصونیت سیاسی مراجعه کنند. به همین منظور، وکیل دیوید لوید جونز را به دادگاه فراخواندند.
قصد، منظور، انگیزه Animus
معنی لغوی: قصد Intention
تعریف: این اصطلاح معمولا به صورت ترکیب‌های زیر به‌کار می‌رود:
  •  animus furandi: قصد سرقت
  • animus manendi: قصد اقامت
  • animus donandi: قصد تبرع
پیش از Ante
Before
مال بدون مالک، مال پیداشده، مجهولالمالک Bona vacantia
معنی لغوی: مال/کالای خالی Empty goods
تعریف: مالی که طبق وصیت‌نامه به ارث گذاشته نشده است. طبق بند ۴۶ قانون مدیریت اموال، مصوب ۱۹۲۵/۱۳۰۴، این اموال به خانواده سلطنتی، دوک‌نشین لَنکَستر، یا دوک کُرنوال تعلق پیدا می‌کنند.
با حسن نیت، واقعی Bona fide
معنی لغوی: با نظر مساعد With good faith
تعریف: معتبر، حقیقی، بی‌غش
عرضحال رسمی، اخطار رسمی Caveat
معنی لغوی: بگذار آگاه شود/بداند Let him beware
تعریف: یادداشتی رسمی و ثبت‌شده که ذینفع به مراجع قانونی می‌دهد مبنی بر اینکه بدون اطلاع او از هر گونه اقدام در مورد به‌خصوصی خودداری گردد.
اخطار به مشتری/خریدار Caveat emptor
معنی لغوی: ای خریدار، مواظب باش! Let the buyer beware
تعریف: عرفی عام که به خریدار هشدار می‌دهد هنگام خرید از فروشنده کسب ضمانت کند تا در صورت نقص کالا مغبون نشود. قانون این اصل را کمی تغییر داده است: مطابق با قانون فروش کالا (مصوب ۱۹۷۹/۱۳۵۸)، قراردادهای فروش شرایطی ضمنی دارند مبنی بر این که کالاها باید با مشخصاتشان و نمونه‌هایشان مطابقت داشته باشند، تا برای معامله کیفیت مطلوب را داشته باشند.
ابلاغ ارسال پرونده Certiorari
معنی لغوی: مطلع شدن To be informed
مقایسه کنید، قس. Cf (confer)
معنی لغوی: مقایسه کنید Compare
دارای عقل سلیم، دارای اهلیت، ذیشعور Compos mentis
معنی لغوی: مالک ذهن/عقل Possessed of mind
تعریف: در سلامت عقل. قراردادی معتبر باید توسط فردی منعقد شود که از سلامت عقل برخوردار است.
در پیشگاه، در حضور، در مقابل Cor (coram)
معنی لغوی: در حضور مردم In the presence of the people
تعریف: در سلامت عقل. قراردادی معتبر باید توسط فردی منعقد شود که از سلامت عقل برخوردار است.
ارکان تشکیلدهنده جرم، علتنامه جرم Corpus delicti 
معنی لغوی: ذات/بدنه جرم The body of the offence
تعریف: شواهدی که نشان می‌دهند جرم رخ داده است. از منظر ریشه‌شناسی، این اصطلاح به جسد مقتول اشاره می‌کند؛ اما هم‌اکنون تمامی شواهد جرم را دربر می‌گیرد.
تمایل دادگاه به بررسی بیشتر Cur. adv. vult/Curia Advisari vult
تعریف: دادگاه مایل است پیش از صدور حکم، دلایل و ارجاع‌ها را مورد بررسی بیشتری قرار دهد.
عجالتا، موقتا، به طور مشروط De bene esse
معنی لغوی: از رفاه Of well-being
تعریف: بهترین روند که در شرایطی خاص و یا پیش از رویدادی در آینده اتخاذ می‌شود.
عملا، بالفعل، غیررسمی De facto  
معنی لغوی: در حقیقت In fact
تعریف: وضعیتی که عملا در جهان خارج وجود دارد و منبعث از حقی نیست.
قانونی، رسمی De jure
معنی لغوی: از/ناشی از قانون Of law
تعریف: مطابق و منبعث از حقی قانونی
به موجب قانون در دست اقدام De lege ferenda  
معنی لغوی: از/مربوط به قانونی که قرار است اجرا شود. Of (or concerning) the law that is to come into force
تعریف: این عبارت نشان می‌دهد که پیشنهاد به قانون همان طور که هست مربوط می‌شود.
به موجب قانون موجود De lege lata
معنی لغوی: از/مربوط به قانونی که اجرا شده است. Of (or concerning) the law that is in force
تعریف: این عبارت نشان می‌دهد که پیشنهاد به قانون همان طور که هست مربوط می‌شود.
جزئیات، مسائل پیشپاافتاده De minimis (non curat lex)
معنی لغوی: قانون شامل موارد پیش‌پاافتاده/ناچیز نمی‌شود. The law is not concerned with trivial matters
اظهارنظر قاضی Dictum
معنی لغوی: گفته A saying
تعریف: اظهار نظر قاضی در مورد جنبه‌ای از قانون که در پرونده تحت بررسی پیش آمده است.
اختلاف نظر، مخالفت Dissentiente  
معنی لغوی: واگرایی آرا Differing in opinion
تعریف: مخالفت با قضات هم‌سلک و رده خویش. این اصطلاح معمولا در پرونده‌ها بوسیله کوته‌نوشت ‘diss’ نمایش داده می‌شود.
رشد/عدم رشد Doli (in)capax
معنی لغوی: قادر به انجام تخلف/ناتوان در انجام تخلف (In) capable of wrong
تعریف: کودکان زیر ۱۰ سال معمولا قادر به ارتکاب جرم نیستند. کودکان بالای ۱۰ سال قادر به انجام تخلف و جرم در نظر گرفته می‌شوند و مانند بزرگسالان با آن‌ها برخورد می‌شود، البته دادگاه‌ها و مجازات‌های آنان متفاوت است، مگر در جرم‌های سنگین مانند قتل.
اشتباه، خطا Erratum
تعریف: خطا یا غلط تحریری یا چاپی

 

An error in printing or writing
ارفاقی (بدون الزام قانونی)، با علاقه شخصی Ex gratia 
معنی لغوی: انجام شده از روی لطف و مرحمت Done as a matter of favour
تعریف: پرداخت ارفاقی الزام قانونی ندارد.
به اعتبار سمت و مقام Ex officio 
معنی لغوی: به موجب نشستن بر یک منصب و مقام By virtue of holding an office
تعریف: قاضی اعظم به اعتبار سمتش عضو دادگاه استیناف نیز هست.
یکسویه، یکطرفه، مغرضانه، برای یک طرف Ex parte
  ۱. On the part of one side only; 2. On behalf of
تعریف:
  1. برای یک طرف: رسیدگی برای یک طرف در فرهنگ دادرسی کیفری به آن نوع از رسیدگی اتلاق می‌شود که در آن یک طرف مجاز به حضور و درخواست ارجاع به حکمیت است. اما این اصطلاح دیگر در حقوق مدنی کاربرد ندارد، و جای خود را به عبارت «بدون اطلاع» داده است.
  2. از طرفِ: این عبارت در عناوین گزارش‌های حقوقی همراه با نام فردی به‌کار می‌رود که درخواست/دعوی را به دادگاه می‌برد، مثلا درخواست بازبینی قضائی.
عطف به ماسبق Ex post facto
معنی لغوی: با در نظر گرفتن رویدادهای بعدی In the light of subsequent events
تعریف: به هر نوع قانونی اشاره دارد که اثری پس‌نگرانه دارد.

 

حکم احضار به دادگاه، قرار احضار زندانی Habeas corpus
معنی لغوی: جسم خود را به دادگاه برسانید You shall have the body (in court)
تعریف: حکمی ویژه که در قانونی بودن بازداشت و اتهام تشکیک می‌کند، خواه بازداشت رسمی باشد (مانند بازداشت پیش از اخراج یا استرداد) یا شخصی. این حکم که دارای امتیازات ویژه سلطنتی است را در قدیم خود شخص شاه/ملکه درخواست می‌کرد؛ درحال حاضر، این حکم توسط دادگاه سلطنتی و یا قضات دادگاه‌ عالی صادر می‌شود. اگر در رابطه با درخواست اجرای حکمی، دادگاه یا قاضی تشخیص د

هد که بازداشت ظاهرا مطابق قانون نیست، از مسئول بازداشت درخواست می‌شود که این مسئله را توضیح دهد، که اگر نتواند این کار را بکند، متهم آزاد می‌شود.

در همانجا، در همان ماخذ، همانجا Ibid
معنی لغوی: در مکان مشابه، در همان مکان In the same place
تعریف: برای صرفه‌جویی در ارجاعات متنی از این نشانه استفاده می‌شود که به مرجعی اشاره می‌کند که قبلا آورده شده است.
جهل به قانون دفاع محسوب نمیشود Ignorantia juris non excusat
معنی لغوی: جهل به قانون قابل‌دفاع نیست. Ignorance of the law does not excuse
تعریف: دفاع و شواهدی که خلاف قانون باشند معتبر نیستند.
غیرعلنی، خصوصی، پشت پرده/درهای بسته In camera  
معنی لغوی: در اتاق (قاضی) In the chamber
تعریف: جلسات دادگاه عموما علنی هستند، مگر در شرایطی ویژه که جلسه دادرسی در اتاق شخصی قاضی برگزار می‌شود و عموم حق ورود به آن جا را ندارند، مثلا، در مواردی که به امنیت ملی مربوط می‌شود و یا شاهدان می‌خواهند هویتشان فاش نشود. بخش ۳۹ آیین دادرسی مدنی و بخش ۱۶ آیین دادرسی کیفری به جلسات غیرعلنی می‌پردازند.
علنی، عمومی In curia  
معنی لغوی: در دادگاه (با درهای) باز In open court

 

بدوا، مقدمتا In limine  
معنی لغوی: مقدماتی، اولیه Preliminary
تعریف: برای توصیف مواردی نظیر اعتراض‌ها به‌کار می‌رود.
در مقام ولی یا قیم In loco parentis  
معنی لغوی: به جای والدین In place of a parent
تعریف: به شخصی اشاره می‌کند که از طرف والدین کودکی/کودکانی از او/آنان مراقبت می‌کند، مانند پدر/مادر خوانده یا اقوام. معمولا شخصی می‌تواند قیم باشد که حکم حضانت و زندگی با کودکان را داشته باشد. این افراد موظفند از شرایط و تبصره‌های قانونی درباره حقوق و وظایفشان تبعیت کنند.
دادخواهی علیه خود شخص In personam
معنی لغوی: علیه شخص Against the person
تعریف: به اقامه دعوی علیه شخص یا حقوقی اشاره دارد که بر شخص یا افرادی اثر می‌گذارد (قس. دادخواهی علیه اموال شخص). اصل «عدل و انصاف در دادخواهی علیه شخص» به این حقیقت اشاره می‌کند که دادگاه انصاف احکام  خود را علیه شخص خوانده صادر می‌کند، و این شخص مجبور به تبعیت از آن است، وگرنه زندانی می‌شود.
درباره، درباب، مربوط به In re
معنی لغوی: درباره In the matter of
تعریف: در عناوین گزارش‌های حقوقی همراه با نام شخصی یا چیزی به‌کار می‌رود که پرونده در مورد آنست. کوته‌نوشت این عبارت ‘re’ است.
دادخواهی علیه اموال شخص In rem
معنی لغوی: علیه شی یا چیز Against the thing
تعریف:
  1. به حقی اشاره دارد که افراد دیگر باید به آن احترام بگذارند، مثلا، حق مالکیت در تمایز با حقوق خود شخص
  2. به فرایندی حقوقی و دعوایی اشاره دارد که ناظر بر اموال شخص است، نه خود شخص/اشخاص. دادخواست‌های علیه اموال را عموما در دادگاه دریایی می‌توان یافت.
در جای خود In situ
معنی لغوی: در جای اصلی/اولیه In the original place

 

ضمنا، از جمله Inter alia 
معنی لغوی: در میان چیزهای دیگر Among other things
تعریف: این عبارت مشخص می‌کند که فهرست موردنظر جامع نیست.
درون، داخل

 

Intra

Inside

 

در حیطه اختیارات قانونی Intra vires  
معنی لغوی: ذیل اختیارات/در حوزه قدرت Within the powers
تعریف: به عملی اشاره دارد که توسط شخصیتی حقوقی (ارگان دولتی، شرکت،…) به انجام می‌رسد و در حیطه اختیارات قانونی آن شخصیت قرار دارد. این اختیارات ممکن است توسط اساس‌نامه یک شرکت نیز تعیین بشوند.
از یک فرد زنده به فرد یا افرادی دیگر Inter vivos
معنی لغوی: در میان زندگان Between living people
تعریف: اگر اعتماد بین افراد/اشخاص ایجاد شود، باید در طی زندگانی ایشان ایجاد شود.
به همین دلیل، در نفس خود، فینفسه Ipso facto  
معنی لغوی: به صرف همین واقعیت/عمل By that very fact or act

 

در جایی که، در محلی که در آن Locus in quo  
معنی لغوی: محلی که در آن                               The place in which

تعریف: به محل رخ دادن چیزی/رویدادی می‌گویند. ماموران کشف حقیقت معمولا به محل رخداد می‌روند تا شواهد و مدارک را بسنجند؛ سپس، این شواهد و مدارک در روند دادرسی در اختیار قاضی و هیئت منصفه قرار می‌گیرد.

رکن معنوی بزه، عنصر روانی جرم، قصد مجرمانه Mens rea 
معنی لغوی: ذهن گناهکار A guilty mind
تعریف: به وضعیتی ذهنی گفته می‌شود که باید طی دادرسی مشخص شود که متهم دچار آن بوده و جرم را متاثر از آن مرتکب شده است، وگرنه اتهام بی‌مورد است. عنصر روانی از جرمی به جرم دیگر تفاوت می‌یابد: یا قانون آن را تعریف می‌کند یا جرم‌های گذشته. از نمونه‌های معمول عنصر روانی می‌توان به قصد برای رسیدن به هدفی خاص، بی‌توجهی به عواقب این هدف خاص (پرونده R علیه Cunningham (سال ۱۹۵۷)، پرونده ۳۹۶ دادگاه سلطنتی)، و غفلت اشاره کرد. برخی از جرم‌ها نیاز به شرایطی دارند که مولفه‌های سازنده عنصر روانی هستند، مانند کسب مال دزدی که مستلزم آگاهی از مسروقه بودن آن‌هاست. جرائم ضمان مطلق  نیاز به عنصر روانی ندارند. هنگامی که عنصر روانی مورد نیاز است، دادرسی باید ثابت کند که این عنصر همزمان با عنصر مادی وجود داشته است (تلاقی عنصر مادی و معنوی: پرونده R علیه Le Brun (سال ۱۹۹۲)، پرونده ۶۱ دادگاه سلطنتی). خوانده نمی‌تواند از جهل به قانون در دفاع خود استفاده کند؛ نیت پاک نیز دفاع مطلوبی به حساب نمی‌آید. او باید شواهدی را ارائه دهد دال بر عدم وجود عنصر روانی در جرمی که علیه اوست. او همچنین می‌تواند وجود عنصر روانی را تصدیق کند، اما دفاعی کلی (مانند اجبار و فشار و تهدید) با هر دفاع مجاز دیگری را ارائه دهد.
من آن را انجام ندادم Non est factum (suum) 
معنی لغوی: این کرده من نیست. It is not my deed
تعریف: اظهارنامه‌ای مبنی بر اینکه توافق مذکور در پرونده عمل خوانده/متهم نبوده است. این مدافعه در شرایطی کاربرد دارد که فردی که قراردادی را امضا کرده درک کاملی از مفاد و آثار آن نداشته است.
نظر طرداللباب، گفته/اظهار اتفاقی/ضمنی، اظهارنظر قاضی Obiter dictum 
معنی لغوی: نظری که گذرا گفته شده A remark in passing
تعریف: گفته‌ای که قاضی ضمن صدور حکم بیان می‌کند که ارتباط مستقیمی با موضوع دعوی ندارد. این گفته بخشی از مبنای اصلی رای را تشکیل نمی‌دهد، و، درنتیجه، الزام‌آور نیست، اما ممکن است به صورت مرجعی در پرونده‌های آتی به‌کار آید.
بار دلیل، بار اثبات Onus (probandi) 
معنی لغوی: بار Load or burden
تعریف: وظیفه یا مسئولیت هر شخص
بدون ارجحیت، به طور مساوی Pari passu   
معنی لغوی: با گام‌های یکنواخت، با قدم‌های مساوی With equal step
تعریف: اصلی که بیان می‌کند اگر در پرونده‌ای، مانند ورشکستگی، چند شاکی وجود داشته باشد، دارایی‌ها باید متناسب با شکایت هر یک بین آن‌ها توزیع شود.
به وسیله، از طریق، از راه Per 

Through, by means of

حکم دادگاه (نه حکم یکی از قضات آن)، طبق نظر/رای دادگاه Per curiam (per. cur.) 
معنی لغوی: بوسیله دادگاه By the court
تعریف: پیشنهاد طبق نظر دادگاه معمولا توسط قاضی آن ارائه می‌شود؛ در شرایطی که چند قاضی وجود دارد، این پیشنهاد باید توسط تمامی قضات تایید شود
به علت بیاحتیاطی/بیدقتی Per incuriam 
معنی لغوی: ناشی از نبود توجه Through lack of care
تعریف: اگر رای دادگاه مطابق با قوانین مرتبط یا رویه لازم‌الاتباع نباشد، از روی بی‌احتیاطی صادر شده است.
ذاتا، فینفسه Per se 

By or in itself or themselves; intrinsically

پس از، بعد از Post

Subsequent to; after

در نظر اول، پیش از بررسی، ظاهرا، علیالظاهر Prima facie

At first appearance

شبه، تا حدی Quasi

As if, almost 

کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش آن را انجام داده است Qui facet per alium facit per se
معنی لغوی: کسی که از جانب دیگری عمل می‌کند، از جانب خود عمل کرده است. He who acts through another, acts through himself
تعریف: این جمله اساس سنتی مسئولیت نیابتی است. مثلا، در شرایط معمولی، کارفرما مسئول عواقب کارها و اقدامات کارمندان خود است.
مبنای اصلی رای، جهات و دلایل رای Ratio decidendi  
معنی لغوی: دلیل تصمیم‌گیری The reason for deciding
تعریف: اصلی/اصولی که بر مبنای آن/آن‌ها دادگاه رای خود را صادر می‌کند. عوامل تعیین‌کننده این مبنا شواهد، مدارک، دلایل رسیدن به تصمیمی خاص، و خود تصمیم و رای خاص هستند. به عبارتی، این اصل بیان خود قانون است که درباره شواهد در دسترس به کار بسته شده است. طبق رویه لازم‌الاتباع، تنها نسبت این مبنا برای دادگاه‌های بدوی الزام‌آور است.
موضوع تصمیمگیریشده توسط دادگاه، امر مختومه Res judicata 
معنی لغوی: مسئله/قضیه‌ای که در مورد آن تصمیم‌گیری شده است. A matter that has been decided
تعریف: طبق این اصل، اگر پرونده‌ای توسط دادگاهی با صلاحیت لازم استماع و قضاوت شده و رای قانونی در موردش صادر شده، دیگر امکان بازگشایی یا تشکیک در آن وجود ندارد. نام دیگر این اصل مانع طرح دعوی است. این اصل مانع تجدیدنظر یا اعتراض به اعضای هیئت منصفه نمی‌شود. برای پایان دادرسی نیاز به توجیه این اصل است.
موضوع گویاست Res ipsa loquitur
معنی لغوی: مسئله خود را توضیح می‌دهد. The thing speaks for itself
تعریف: این اصل در رابطه با خطای غفلت/بی‌احتیاطی کاربرد دارد. اگر حادثه/اتفاقی ناشی از بی‌احتیاطی متهم رخ دهد، و شرایط رویداد آن حادثه تحت کنترل متهم بوده باشد، فرض بر آن گذارده می‌شود که در غیاب شواهد و مدارک، بی‌احتیاطی/غفلت متهم باعث آن حادثه شده است (پرونده Scott علیه London and St Katherine Docks Co. (سال ۱۸۶۵)، پرونده ۵۹۶ Hurl. & C.).
چنین، اینچنین، همین طور Sic
  So, thus
تعریف: این علامت را در کروشه پس از کلمه اشتباه کپی‌شده یا نقل‌شده قرار می‌دهند تا نشان دهند که اشتباه در متن اصلی وجود داشته و از نقل‌کننده نیست.
به روال همیشگی عمل کردن، تبعیت دادگاه از رویه تعیینشده در موارد قبلی Stare decisis
معنی لغوی: از تصمیمات و مقررات پیشین پیروی کردن To stand by things decided
تعریف: این اصل شالوده رویه لازم‌الاتباع را تشکیل می‌دهد. به سخن دیگر، هنگامی که در دادرسی مواردی مشابه پیش می‌آید، باید از رویه تعیین‌شده در دادرسی‌های پیشین تبعیت کرد.
تحت رسیدگی قضائی، مورد طرح در دادگاه Sub judice   
معنی لغوی: در دست رسیدگی In the course of trial
تعریف: این قاعده:
  1. اظهارنظر و فاش‌سازی طی دادرسی را محدود می‌کند تا بدون بررسی و مطالعه رای صادر نشود و اعضای هیئت منصفه تحت تاثیر قرار نگیرند. نک. اهانت به دادگاه/عدم رعایت دستورات دادگاه.
  2. باعث می‌شود در پارلمان، رئیس از ارجاع به مسائل و مباحث در مورد پرونده در دست بررسی (حقوقی یا کیفری) ممانعت به عمل آورد. در دادرسی‌های حقوقی، رئیس این حق را دارد اگر منافع ملی مطرح است، از این قاعده چشم‌پوشی کند.
یگانه، بیتا، منحصربفرد Sui generis 
معنی لغوی: از نوع/سنخ خود Of its own kind
تعریف: طبقه خاص خود را تشکیل می‌دهد؛ بی‌نظیر.
خارج از حدود و اختیارات قانونی (شخص یا موسسه) Ultra vires 
معنی لغوی: ورای اختیارات Beyond the powers
تعریف: به عملی توسط ارگانی دولتی، شرکتی، یا هر شخصیتی اشاره دارد که از حوزه اختیارات شخصیت مزبور خارج است. اعمال خارج از حوزه اختیارات از اعتبار ساقطند (نک. در حیطه اختیارات قانونی). این اصل تمام انواع اختیارات را دربر می‌گیرد، خواه این اختیارات را قانون اعطا کرده باشد خواه پیمان و توافقی خصوصی (مانند سند تودیع امانت یا قرارداد نمایندگی). در حقوق عمومی، بویژه حقوق اداری، این اصل ناظر بر اعتبار تمامی سندهای تفویض اختیار و وکالت‌نامه‌های دست اول و دست دوم است. اگر عملی مطابق با ملزومات شیوه اعمال قدرت و اختیار نباشد، باز هم خارج از حدود اختیارات و کان‌لم‌یکن تلقی می‌شود.

این اصل همچنین ناظر بر تصمیمات و آرای صادره توسط دادگاه‌های بدوی، اداری، محلی، و شیوه‌های اعمال قدرت این دادگاه‌ها می‌باشد.

رای یک دادگاه یا محکمه خارج از حدود اختیارات آنست اگر از صلاحیت آن دادگاه تجاوز کند، ملزومات و معیارهای دادرسی را نقض کند، و یا قواعد عدالت طبیعی (قدرتی که صلاحیت می‌دهد و تبعیت را طلب می‌کند) را زیرپا بگذارد. اعمال قدرت اداری اگر به طرزی نامتعارف صورت پذیرد، دلیل محکمه‌پسندی نداشته باشد، و یا ناقض قاعد عدالت طبیعی باشد، خارج از اختیارات و صلاحیت قانونی قرار می‌گیرد (خروج ماهوی در برابر خروج شکلی). راه‌حل‌هایی که برای مورد دوم ارائه شده عبارتنداز: دستور نقض، دستور منع، اعلان، و دستور کتبی (دو مورد اول عمومی هستند و در مورد تصمیمات محکمه‌های محلی کاربرد ندارند، چرا که صلاحیت این محکمه‌ها قراردادی است).

اقدام به ضرر خود، قبول مخاطره Volenti non fit injuria
معنی لغوی: خسارتی بر کسی که آن‌ را می‌پذیرد وارد نیست. No wrong is done to one who consents
تعریف: دفاعی که طی آن خوانده/متهم قبول مخاطره یا ضرر به خود می‌کند. آگاهی از ضرر مخاطره کافی نیست؛ موافقت و قبول کامل (تصریحی یا ضمنی) مخاطره نیز لازم است (پرونده Simms علیه Leigh Rugby Football Club Ltd. (سال ۱۹۶۹)، گزارش ۹۲۳ از مجموعه گزارشات حقوقی انگلیس و ولز). شاکی‌ای که قبول ضرر کرده، در صورت رخداد ضرر نمی‌تواند اقامه دعوی کند. در مواردی که مسئولیت تجاری و حمل‌ونقل عمومی و خصوصی مطرح است، قانون حیطه این نوع دفاع را محدود می‌کند.

حکمی رسمی که امر به فعل یا ترک فعل می‌کند. در اصل، این نوع حکم سندی ممهور به مهر سلطنتی بوده است.

حقوق و مصونیت‌های خاصی که طبق قانون به خود شخص شاه/ملکه داده می‌شود. اکنون دولت از طرف شاه/ملکه اکثر مصوبات ویژه را به اجرا در می‌آورد. اما، برخی را خود شخص شاه/ملکه با مشاوره دولت (مثلا، انحلال پارلمان) یا به اقتضای قانون اساسی (مثلا، انتصاب نخست‌وزیر) اجرا می‌کند. برخی از مصوبات ویژه، مانند اعطای نشان‌های اشرافی نظیر نشان گارتِر/بندجوراب، طبق خواست شخصی شاه/ملکه به اجرا در می‌آیند.

جمع بندی و نتیجه گیری

در این مقاله سعی شد لغات ضروری و پایه ای که وکلای عزیز باید بدانند به طور اختصاصی در قالب جمله بیان شد چون همانطر که همیشه گفته ام یادگیری لغات بدون بدون جمله سازی هیچ فایده ای نخواهد داشت.

امیدوارم از آموزش هرچه بیشتر لذت ببرید.

 

نوشته های مشابه

‫۱۲ دیدگاه ها

  1. متاسفانه افراد با دانشی مثل شما کم هستند و ما باید بیایم فرهنگ سازی در سطح کشور کنیم تا بلکه آموزش زبان انگلیسی در کشور به بهترین شکل رواج پیدا کند.

    1. سلام
      ممنون ازت بابات دیدگاهت اگر زبان آموز سطح پایه هستی حتما به بخش های آموزش لغات و مکالمه انگلیسی سربزن و اگر زبان آموز سطح متوسط به بالا هستی حتما به بخش های آیلتس و گرامر سر بزن حتما مفید خواهند بود.
      حتما اگر به مشکل برخوردی کامنت بذار دوستان و من در سریع ترین زمان ممکن مشکل رو حل میکنیم.
      خلاصه که مرسی که هستی

    1. سلام صنم عزیز
      ممنون از دیدگاهت
      خیلی خوشحالم که از مقاله نهایت استفاده رو کردی .
      اگر زبان آموز سطح پایه هستی حتما به بخش های آموزش لغات و مکالمه انگلیسی سربزن و اگر زبان آموز سطح متوسط به بالا هستی حتما به بخش های آیلتس و گرامر سر بزن حتما مفید خواهند بود.
      حتما اگر به مشکل برخوردی کامنت بذار دوستان و من در سریع ترین زمان ممکن مشکل رو حل میکنیم.
      خلاصه که مرسی که هستی.

    1. سلام رضای عزیز
      ممنون از دیدگاهت
      خیلی خوشحالم که مقاله برات مفید بوده.
      اگر زبان آموز سطح پایه هستی حتما به بخش های آموزش لغات و مکالمه انگلیسی سربزن و اگر زبان آموز سطح متوسط به بالا هستی حتما به بخش های آیلتس و گرامر سر بزن حتما مفید خواهند بود.
      حتما اگر به مشکل برخوردی کامنت بذار دوستان و من در سریع ترین زمان ممکن مشکل رو حل میکنیم.
      خلاصه که مرسی که هستی.

    1. سلام سارای عزیز
      امیدوارم حالت خوب باشه.
      متاسفانه pdf این مقاله رو آماده نکردیم اما شما میتونین خودتون به راحتی مطالب رو با ذکر منبع copy کنید و به pdfتبدیل کنید.
      سپاس از مهرت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا